جمعه سوم - طبیب

ساخت وبلاگ

در خانه اگر کس است ... یک حرف چرا؟ که من را با شماحرفهاست. غربت زده را کجا یک حرف بس است!؟

یک هفته به دوش میکشم که یک جمعه با شماتقسیم کنم. قدر کشتی را ، طوفان زده می داند. قدر کریم را ابن سبیل. غریق نجات،غایت آمال غریق است. در شهری که نصیب افتاده، تیپا است؛ افتاده نواز، اگر غایب همباشد، سالار است.

به پندارمان ناپیدا تویی. مرثیه در فراق خورشید نوشتن شدهاست، فستیوال. دعای برای چشم روشنی مان شده است سمفونی. مناجاتمان را حرکات موزونگرفته، عزایمان را ادا. خلاصه از صورت همه چیز جمع است اما هیهات از ماهیت. اگرسلسله کتابهای آسمانی به ختم نرسیده بود، یحتمل در کتاب بعدی داستان قومی بود کهبه غضب در دل نهنگ گرفتار بودند و بجای توبه، شکم نهنگ را آذین می بستند.

دریغ از «فنادی فی الظمات ...» که ما جای آنکه از خدا طلبکنیم، نهنگ روزگار ما را قی کند؛ تا از این حفره تاریک ظلمت به در آییم؛ ختممناجات گرفته ایم که الهی ناجی ما را در دل نهنگ فرود آر! نشسته ایم که بی آیی.خبرمان نیست که چشم انتظاری که بیاییم! امان از «ظلمات الوهم»! چه چاره جز استغاثهکه «نجیناه من الغم»؟

بزرگوار... درد دارم. درد ... در روزگاری اسیریم که اطباهمه درمانده اند از درمان. مرهم را حواله میدهند و دارو را نشانی. همه نسخه نویسند، دریغ از یک دست که نوازشش شفا باشد به مطب هرکه می روی می گوید یک دارو مینویسم،برو و بگیر. برو و بخور. برو و بنشین. برو و پرهیز کن... خسته ام از تمام نسخه هایبا مطلع «برو».

سخت دلتنگ تو ام یا طبیب ... که بگویی  «بیا» که منم مرهم. بیا که منم تسکین...بگویی درد داری چون دیرآمدی... مانند پدری که فرزند کابوس دیده اش را تسلی میدهد، به نوازش بگویی... تمام شد... تمام شد...

رب حکیم، در هر کجا درد هست، مرهم را نیز مجاور قرار داده.دردی که در من است، شفایش هم باید در من باشد. من را در من راهنمایی کن. در هرج ومرج میان خویش، کیشم! تا مات نشده ام، دریاب...

یا اَب، یا آب...

EXparsbloger.comEX<-m->http://jomenevisi.blogfa.com/post/3<-mm->جمعه سوم - طبیب<-mmm-> هيچكس .... هيچكس...
ما را در سایت هيچكس .... هيچكس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sana lalalal بازدید : 181 تاريخ : 8 دی 1391 ساعت: 10:46